چند پارتی دخواستی
پارت دوم
اون تست بارداری با یه گونی سنگین احساسات توی جیبیت بود گوشی زنگ خورد....دوباره ولی این بار حواب ندادی.میدونستی دنبالت پیدا میشه...
ودرست همین اتفاق افتاد.
با موهای آشفته داشت این ور و اون ور میرفت و اسمتو فریاد میزد توی همین وضعیت تو رو دید که روی نیمکت نشستی
وقتی دیدت ایستاد با چشم هایی که پر از نگرانی بود فقط نگاهت کرد
آروم به سمتت اومد و پرسید چرا جواب نمیدی
نمیتونستی حرف بزنی فقط میتونستی بگی:ماباید باهم حرف بزنیم
جونگین نفس عمیق کشید
قدم جلو گذاشت
دستت رو گرفت.مطمئن،گرم سرشو آورد پایین.
جونگین:اگه بگی چیه شده....اگه بزنی تو چشمام...دوباره برات میجنگم
تو فقط نگاهش کردی
اشکی که نمیخواست بریزه ریخت
ات:من...باردارم
کلمه ها سخت اومدن اما رها شدن
برای چند ثانیه هیچکدومتون نفس نمی کشیدین بعد جونگین دستت رو محکم تر گرفت
جونگین:ات...فقط بدون...اگه با منی دیگه قرص بیداری نیست من تا آخرش باهاتم
*پایان*
اون تست بارداری با یه گونی سنگین احساسات توی جیبیت بود گوشی زنگ خورد....دوباره ولی این بار حواب ندادی.میدونستی دنبالت پیدا میشه...
ودرست همین اتفاق افتاد.
با موهای آشفته داشت این ور و اون ور میرفت و اسمتو فریاد میزد توی همین وضعیت تو رو دید که روی نیمکت نشستی
وقتی دیدت ایستاد با چشم هایی که پر از نگرانی بود فقط نگاهت کرد
آروم به سمتت اومد و پرسید چرا جواب نمیدی
نمیتونستی حرف بزنی فقط میتونستی بگی:ماباید باهم حرف بزنیم
جونگین نفس عمیق کشید
قدم جلو گذاشت
دستت رو گرفت.مطمئن،گرم سرشو آورد پایین.
جونگین:اگه بگی چیه شده....اگه بزنی تو چشمام...دوباره برات میجنگم
تو فقط نگاهش کردی
اشکی که نمیخواست بریزه ریخت
ات:من...باردارم
کلمه ها سخت اومدن اما رها شدن
برای چند ثانیه هیچکدومتون نفس نمی کشیدین بعد جونگین دستت رو محکم تر گرفت
جونگین:ات...فقط بدون...اگه با منی دیگه قرص بیداری نیست من تا آخرش باهاتم
*پایان*
- ۲.۲k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط